کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

شاعر : امیر عباسی     نوع شعر : سینه زنی     وزن شعر :     قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)    

پخش سبک

شده این دل بی قرارم ، ثناخوان موسی بن جعفر            چرا حال زارم نباشد ، پریشان موسی جعفر

همان که به زندان بغـداد، شده کشته از ظلم هــارون


بـه یـاد غــم بـی حـد او ، دل عـاشـقـانـش بُـوَد خـون

به مرثیه هایش ، زند ناله زهرا            واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا

واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳)

*************************

چو آباء و اَجداد پاکش، بتابد از او نور ایمان            بَرد دل ز کُلّ ملائک، مناجات او بین زندان

بُـوَد وارث داغ مــادر ، هـمـان بـی قـریـنِ یـگــانــه

شده رزق او وقت افـطار ، رطب هایی از تـازیـانـه

به جانش رسیده، شراری ز غمها            واویـلا واویـلا ، واویـلا واویلا

واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳)

*************************

ولیّ خـدا را به زنـدان ، نـبـوده اُمید نـجاتی            یهودی شده قاتل او ، وَ زنده شده خـاطراتی

اسیـران دلـخـون و شام و ، عُـبـور از محلی پر از شر

خورَد سنگ ِ کین از روی بام ، سر ِ پاک فرزند حیـدر

بسوزم چو شمعی، که جان گشته برلب            دگر من نگویم ، چه ها دیده زینب

واویلا واغربتا؛واغربتا،واغربتا (۳)

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : خانم سادات هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد         در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد

روزهای تیره هر یک شب‌تر از دیروز تار          در میان دخمه‌ای سر شد ولی نفرین نکرد


هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار         روزی‌اش یک دام دیگر شد ولی نفرین نکرد

روزۀ غم، سجدۀ غم، شکرِ غم، افطارِ غم         زندگی با غم برابر شد ولی نفرین نکرد

وای اگر نـفریـن کـند دنیا جهـنم می‌شود         از جهنم وضع بدتر شد ولی نفرین نکرد

وقت افطار آمد و دیدم که خرماها چطور         یک به یک درسینه خنجرشد ولی نفرین نکرد

هی به خود پیچید و لحظه لحظه با اکسیر زهر           چهرۀ زردش طلا‌تر شد ولی نفرین نکرد

آن دم بی بازدم چون آتشی رفت و سپس         آنچه باید می شد آخر شد ولی نفرین نکرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر شایسته مقام و جایگاه امام نیست لذا توصیه میشود در مجالس خوانده نشود

هرچه آن صیادها را صید خود کرد این شکار       روزی‌اش یک دام دیـگر شد ولی نفرین نکرد

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

بـیـهـوده قـفـس را مگـشائید پری نیست           جز مُشتِ پری گوشۀ زندان اثری نیست

در دل اثـر از شـادی و امّـیـد مـجـویـید           از شاخـۀ  بشکـسته امـیـد ثـمری نیست


گـفـتـم به صبـا دردِ دل خـویـش بگـویـم           امّا به سـیه چـال، صبا را گـذری نیست

گیرم که صبـا را گـذر افتاد ، چه گویم؟           دیگر ز من و دردِ دل من خبـری نیست

امّـیـد رهایی چو از این بند محـال است           ناچار بجـز مـرگ، نجاتِ دگـری نیست

ای مـرگ کـجـایی که به دیـدار من آیی           در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

تا بـال و پـری بود قـفـس را نـگـشودند           امـروز گـشودند قفس را که پری نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

در بیت زیر بین مصرع اول و دوم تناقض وجود دادرد

بـیـهـوده قـفـس را مگـشـایید پری نیست          جز مُشتِ پری گوشۀ زندان اثری نیست

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آن که عـالم هـمـه در دست توانایش بود           مــرکــز دایــرۀ غـــم دل دانــایـش بـود

هـفـتـمـین حجت معصوم ز ظلـم هارون           چـند سـالی شده زنـدان سـتم جـایش بود


دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت           کـه به زنـدان بـلا طـور تـجـلایـش بـود

معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض           پرسی از حـلـقه زنجیر که بر پایش بود

یـاد حـق هـم نـفـس گـوشـه تـنـهـایــی او           آهِ دل روشـنـی خـلـوت شب هـایـش بود

بس که غم دید ز زندان و ز زندان بانش           زندگی بخش جهـان مرگ تـمـنایش بود

نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر           ز شهـادت اثـری بر همه اعضایش بود

یوسف فـاطمه یا رب چه وصیت فرمود           آنکه از جـور عـدو سـلسله بر پایش بود

: امتیاز
نقد و بررسی

اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

هـفـتـمـیـن حجت معصوم ز ظلـم هارون           چـارده سـال بـه زنـدان سـتـم جـایش بود

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت اما به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

یـوسف فـاطمه یا رب چه وصیت فرمود           که پس ازمرگ همی سلسله بر پایش بود

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آن که آهش در دل هفت آسمان تأثیر داشت           روزها در کنج زندان نالۀ شبگیر داشت

باب حاجات خلایق بود و پیش اهل فضل           باب جود و بخشش او یک جهان تفسیر داشت


آفـتـابـی ذره پـرور بود در مُـلک وجود           مُلک دلها را به مهر خویش در تسخیر داشت

لب زحق گوئی نمی بست آن امام راستین           گرچه روز وشب به پا وگردنش زنجیرداشت

بیمی از روبه مرامان جهان در دل نداشت           شیر در زنجیر بود و ناله ای چون شیرداشت

روزها را روزه بود و شام در راز و نیاز           با چنین اخلاص و تقوا جنگ با تزویر داشت

من نمی دانم چرا آن زندگی بخش جهان           از تمام زندگانی جان و قلبی سیر داشت

ای «وفائی» روز آزادی از آن زندان مدام            بر سـر سـجادۀ سبـز دعـا تکـبیر داشت

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

کسی که بـوسه زند عـرش، آستانش را           قـضـا به گوشۀ زنـدان نهـد مکـانش را

کسی که روح الامین است طایر حرمش           هـجـوم حادثــه بر هـم زد آشـیـانـش را


به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد           به جـان خـریـد بـلاهای شـیـعـیـانش را

قسم به سجدۀ طولانی‌اش ز شب تا صبح           بـسـود حـلـقـۀ زنـجـیـر استـخـوانش را

چو از مــدیـنـه پـیـغـمـبـرش جدا کردند           به هـم زدنــد دریـغـا که خـانـمـانـش را

ز حـیـله بـازی هارون دون نجـاتش داد           بـریـده بـود ز بـیــداد خـود امــانـش را

به جز عـبـای فـتـاده به خاک در زندان           نـبـیـنـی آن که بـجـویی اگر نشـانش را

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : خوشدل تهرانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

هر كجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد كنید          تا نـمـرده است، ز كـنـج قـفس آزاد كنید

مُـرد اگر كنج قفس، طایر بشكسته پـرى          یـاد از غـربـت زنــدانـى بــغــداد كـنـیـد


چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید          از عـزیـز دل زهـرا و عـلـى یـاد كـنـیـد

كُند و زنجیر گشایید، ز پـایش دم مـرگ          زین ستمكارى هارون، همه فـریـاد كنید

چـار مزدور، اگـر جـسم غـریـبى ببـرند          خـاطـر مـوسـى جـعـفـر، همه امداد كنید

تا دم مرگ، مـناجات و دعـا كارش بود          گـوش بـر زمـزمـۀ آن شـه عـبّـاد كـنـیـد

پسرش نیست، كه تا گریه كند بر پدرش          پس شمـا گـریـه بر آن كـشتـۀ بیـداد كنید

نـگـذارید كه مـعـصـومـه خـبـردار شود          رحــم بـر حـال دل دخـتـر نـاشـاد كـنـیـد

"خوشدل" از ماتم آن باب حـوائـج گوید          تا شما نیز پس از مرگ ز وی یـاد کـنید

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

چـار حـمّـال، اگـر نـعـش غـریـبى ببرند          خـاطـر مـوسـى جـعـفـر، همه امداد كنید

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد سهرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هـر قـدر پـیـر می شوی و مـو سـپـیـدتر          وا می شود به روی تو زخـمی جـدیـدتر

در سجده دید هر كه تو را، جز عبا ندید          هر روز می شوی ز چه رو نـاپـدیـدتر؟


دریــا به روی تخـته شكسته چه می كند؟          از تـو بـعـیـد نیست از این هـم بـعـیـدتر

جـدّت به بـوریـا و تـو در هـفـت پارچه!          هـر یک ز دیـگـری هـستـیـد غـریب تـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر بیشتر ذم امام است و وهن محسوب میشود و غیر مستقیم امام معصوم به بی انصافی متهم شده است ضمن اینکه شهید تر شدن معنا ندارد و به این مسائل ظاهری نیست لذا تغییر داده شد

جـدّت به بـوریـا و تـو در هـفـت پارچه!          انـصـاف دِه كـدام شـمـا شـد شـهـیــدتـر؟

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت معتبر حذف شد زیرا همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

یك لـنـگـه در بـرای تو تـابـوت می شود          قـحـطـی رسـیـده یـا كـه رسـوم جـدیـدتـر

 

بیت زیر به دلیل مستند نبودن مطالب حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زانوی تو دو تا شده یا عیبِ چشم ماست؟          كـوتـه شـده است تـخـتـه و یا تو رشیدتر

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین غروی (آیت الله کمپانی) نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از گـردش فـلـک، سـر و سالار سلسله           شد در کـمـنـد عـشـق، گـرفـتـار سلسله

نَـبـوَد هـزار یـوسف مـصـری بهای او           آن یـوسـفـی که بـود خـریــدار سـلـسـله


تا دست و پا و گردن او شد به زیر غُل           رونـق گـرفت ز آن هـمـه بازار سلسله

هرگز گلی ندیده ز خار آنچه را که دید           آن عـنـصــر لـطـیـف ز آزار سـلـسـلـه

آگـه ز کار سلسله جـز کـردگـار نیست           کان نـازنین چـه دیـد ز کـردار سلسله؟

غـمـخـوار و یار تا نفس آخرین نداشت           نـگـشـود دیـده جـز که به دیـدار سلسله

جان ها فـدای آن تن تنها که از غـمـش           خـون میـگریست دیدۀ خـونـبـار سلسله

این قصه،غصه ای است جهانسوز وجانگداز              کوتـاه کـن که سـلـسـلـه دارد سر دراز

: امتیاز

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یا رب رضای من بود انـدر رضای تو          کـایـنـسان اسیـر بـنـدِ گـرانـم بـرای تـو

روز و شـبـم به ظلمت زندان یکی بُوَد          هر چند روشن است دلـم از ضیـای تو


از بی کسی و ظلمت زندان مرا چه باک          چون مـونـسـم تـویی؛ و منـم مبتلای تو

سخت است درد غربت و هجران و انتظار          اما چه غم؛ که سهـل شود در هوای تو

از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولی          شـادم که می‌رسـم به وصـال لـقـای تو

دیگر ز عمر سیرم و از زنـدگی بـری          خـواهم که جـان خویش نـمایم فـدای تو

آن کـنـج خـلـوتی کــه بـرای عـبـادتـت          می‌خواستم، نـصیب شدم از عـطای تو

ای حـجـت خـدای که باب الـحـوائـجـی          دارد امــیـد بـر تـو "مـؤیـد" گــدای تـو

: امتیاز

زبانحال امام موسی کاظم علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

احوالِ من از این تنِ تب دار روشن است          زندانِ من به چـشمِ گُهربار روشن است

از صبح تا غروب که حَبسم در این قفس          تا صبـح حالم از دمِ افـطار روشن است


این سال ها که سـخـت گـذشته برای من          هر لحظه اش زِ آه شرر بار روشن است

یـکـجـا بـلای شـیـعـه به جـانم خـریده ام          آثـارِ آن بـه جـسـمِ مـنِ زار روشن است

حـرفـی زِ استـخـوانِ صبـورم نـمی زنم          از سـاقِ پــام شــدّتِ آزار روشـن اسـت

جسمم نحیف هست، ولی غیر عادی است         حـتّـی به زیـرِ سایـۀ دیوار روشن است!

زنـجـیـر را که عـضـوِ جـدیـدِ تـنـم شده          پنهان نکرده ام، همه اَسرار روشن است

من دیده بسته ام به همه جز رضای خود          چـشـمم فـقط به دیدنِ دلدار روشن است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

از صبح تا غروب که حَبسم به زیرِ خاک          تا صبـح حـالم از دمِ افـطار روشن است

جسمم کبود هست، ولی غیر عادی است         حـتّـی به زیـرِ سایـۀ دیوار روشن است !

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت اما به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

مـعـلـوم تـا شــود بـه سـرِ من چـه آمــده          ازصورتم که خورده به دیوار روشن است

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چشم هایش همه را یاد خـدا می انداخت               لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت

پا بـرهـنـه همه بر بُشر شدن محتاجـیم               نظری کاش که بر ما، گذرا می انداخت


دست بسته فقط او بود که شد دست به خیر               سکّه نه، ماه به کشکول گدا می انداخت

زخــمِ زنجِیر به روی بـدنش بـود ولی               زَهر هم بر جگرش چنگ،جدا می انداخت

چشم خود بست ولی دختر او چشم به راه               روی شانه پسرش شال عـزا می انداخت

او پُر از درد شد امّـا به خداونـد او را               روضۀ کوچه و گـودال ز پا می انداخت

پیکرش زخم شد امّا سر او دست نخورد               شد خراشیده ولی حنجر او دست نخـورد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر مستند نیست زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت اما به گونه ای عمل کرده بوده و زهر به حضرت خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

آن همه زخــم به روی بـدنش بـود ولی              زَهر هم بر جگرش چنگ،جدا می انداخت

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محسن عرب خالقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چهار چوب نگاهت به چهـار دیـواری          اگرچـه روز نـداری، هـمیـشه بیـداری

مکـیـده است تـوان تو را لب زنـجـیـر           برای دادن جان،خسته جان! توان داری


تـفـاوتی نکـنـد روز و شام در چـشمت           ز دست دشـمـن خود دائـماً در آزاری

بگو که غنچۀ خود را ز دست گل چینان          کجا به دست که ای باغبان تو بسپاری؟

دوبـاره روزه ای اما؛ ز کـیـنه ها گـشته           غـذای زهری دشـمن؛ برایت افطاری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت حفظ حرمت امام معصوم تغییر داده شد

مکـیـده است تـوان تو را لب زنـجـیـر          برای دادن جان، نـاتـوان! توان داری

موضوع ابیات زیردر کتب معتبر نیامده است و مستند نیست بلکه برعکس زیرا بر اساس اسناد تاریخی ( عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۸ ح ۱۰؛ امالی شیخ صدوق ص ۱۲۶ ح ۱۸؛ روضة الواعظین ص ۲۱۶؛ مناقب ابن شهر آشوب ج ۴ص ۳۱۸؛ بحار الانوار ج ۴۸ ص ۲۱۰ و دیگر کتب معتبر) هنگام افطار برای حضرت غذا می بردند و حضرت بلافاصله پس از اطعام مجددا به عبادت می پرداختند.جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید لذا ابیات زیر حذف گردید یا تغییر داده شد

زبـان روزه ای و بـاز هم زمـان اذان           به سـفـرۀ تـو شـده تـازیـانـه افـطاری

دوباره رفته ای ازهوش، دورتا دورت          مـلائـکـه همه سـیـنـه زننـد بــا زاری

مناجات با امام زمان در شهادت امام موسی کاظم علیه السلام

شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آقا بیا که روضۀ موسی بن جعـفر است           چـشمانمان ز داغ مصیباتـشان تر است

جامـه سیـاه بر تـن و بر جـان شـرار آه           دل هـا به یـاد غـصۀ او پُـر ز آذر است


افـتاده است بی کس و تنهـا، غـریب وار           مـردی که با تمـامی خـلـقت برابر است

مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست           بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است

زندان نگو، که گرم مناجات با خداست           غار حرای حضرت موسی بن جعفر است

بـاشد همـیـشه ورد زبـانـم به هـر نـفس           لعـنت به آن یهودی بی دین که کافر است

ای مـن فـدای شـال عـزای شـمـا شــوم           آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفـر است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

از تازیانه خـوردن حـضـرت نگـو دگر           ارثیه ای رسیده به ایشان ز مـادر است

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حصار پشت حصار آفتاب در زنجـیر          و صبر سجـده کند در کـجـاوۀ تـقـدیر

و سقف ابری زندان چقـدر کوتاه است          برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر


سیاه شب؛ پر از آوازۀ نماز کسی ست          صدای لـرزش زنـجـیرهای دامن گیر

صدای بال قنوتی که زخم ریزان است          زبـور آیـنـه هـایی که می شود تـکـثـیر

چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند          برای آن که بریزد به دامنش تـقـصیر

دوتکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف          که در محاصرۀ کـینه می شود تعـزیر

بهار مـوسـوی آشـفـتـه می شود در باد          و یک پـیـالـۀ مـسـمـوم می کـند تـأثـیر

: امتیاز

شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پر بسته بود وقت پریدن توان نداشت           حتی به خانه نیز؛ ز دشمن امان نداشت

خو کرده بود با غـم زندان خـود ولی           دیگر توان صبر در آن آشیـان نداشت


جـز آهِ زخم هـای دهـن بـاز کـرده اش           در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنـقـدر زخـمی غـل و زنجـیر بود که           انـدازۀ کـشـیـدن یـک آه جـان نـداشـت

هر چند مـیـزبان تنش تـخـته پـاره شد           هرچند روی پـل بدنـش سایبان نداشت

دیـگـر تـنـش اسـیـر سُـم اسب ها نـشد           دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پر بسته بود... وقت پریدن توان نداشت         مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

موضوع ابیات زیر در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند نیست لذا حذف شد

زیر لـگـد صداش به جـایــی نمی رسیـد         زیر لگـد شکست و توان فـغـان نـداشت

با تـازیـانـه سـاخـت کـه دشـنـام نـشـنـود         دیگـر ولی تـحـمـل زخـم زبـان نـداشـت

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای که در پای دعـا دستی تـوانا داشتی          در نـیـایش بـال پـروازی به بـالا داشتی

ولوله افـتاد از شور تو در هفت آسمان          درمناجات و دعا از بس که غوعا داشتی


ذکر تو هر روز یا سبّوح و یا قدّوس بود          با چنین آواز جا در عرش اعـلا داشتی

هیچ از تـاریکی زنـدان ننـالـیدی که تو          خلوتی با خالق محبوب و یـکـتـا داشتی

جبرئیل ازگوهر اشکت به کف تسبیح داشت          ای که درباغ دعا چشمی چو دریا داشتی

از نـسـیـم مـهـر تو مـوسی کـلیم الله شد          در نفـس هایت تو اعجاز مسیـحا داشتی

نورعشقت روشنی بخشید برسینای عشق          در نـگـاه روشـنـت نـور خـدا را داشتی

قدسیان مست تـمـنای تو می گشتند و تو          رنگ و بو ازگلشن سرسبز طاها داشتی

گرچه سائید ازغل و زنجیر پای تو ولی          در ره عشق و وفا جانی شکـیـبا داشتی

اجر روزه داریت این بود در افطار عشق          کز شهادت باده ای ناب و گوارا داشتی

تا قیامت از سر دلـدادگـان خـود مگـیر          سایه ای کز ابر رحمت بر سر ما داشتی

هر زمانی که عـدو زد تـازیانه بر تنت          در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی

جای دارد بر فلک ناز آورد روز جـزا          گربگویی ای «وفائی» لطف ما را داشتی

: امتیاز

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : قصیده

ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر          ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابنجعفر

ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی          هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر


با نـگـاه نـافـذت ای مـوسـی آل مـحـمـد          شدعصا دردست موسی اژدها موسی‌ ابن ‌جعفر

در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی          حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر

کـاظمینت از برای شـیعـیان و دوستانت         هم مدینه،هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر

شب که تاریک است وتنهایی چراغ تواست باتو          حلقۀ زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر

این عجب نبود که کوه ودشت وصحرا وبیابان          با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر

تا بود جانم بـه تن دست از ولایت بر ندارم          کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر

ناز بر فـیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد          خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر

عضوعضوم گر زهم گردد جدا صد بار بهتر          کز تو یک لحظه دلم گردد جداموسی‌ ابنجعفر

تربت وصحن وسرای تواست درشهر دل من          هردلی بر تواست یک صحن وسراموسی‌ ابن ‌جعفر

شُهـرت باب‌ الحوائج در امامان را تو داری          انس و جان آرند درکویت رجا موسی ابن جعفر

کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت          بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر

تو همان چشـم خدای ذوالجلالی کز نگاهی          خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر

دوست دارم کزدوچشم خویش درپای ضریحت          اشک ریزم بر توهرصبح ومسا موسی‌ ابنجعفر

دوست دارم گردنم در حلقۀ زنجیر باشد          تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر

دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم          تا بدانم با تو چون شد سال ها موسی ابن جعفر

کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده          در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر

کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو          تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر

تو همای قلـۀ نوری و زندانت قـفس شد          در قفس ماند ازتو مشتی پربه جاموسی‌ ابن ‌جعفر

با کدامین جرم بعد از سال ها حبس و شکنجه          سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر

چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر          گوشۀ زندان بدادی جان وگردیدی رهاموسی ابن جعفر

: امتیاز
نقد و بررسی

در دل تاریـــک زنــــدان زیــر ضرب تازیانه     بود خالی جـــای فرزندت رضا موسی ابن جعفر

مدح و شهادت امام موسی کاظم علیه‌السلام

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

مشـکـل گـشـای کـارهـا باب الحـوائج           ذکــر تـوسّـل های ما بـاب الـحـوائـج

دارد هوای شـیـعـه را باب الـحـوایـج           پیوسته می گوییم «یا باب الـحـوائج»


پر می کـشد دل های ما تا کـاظـمیـنش

امشب عجب دارد تـمـاشـا کـاظمینش

عیسای اهل البیت مـوسـای کلیم است           مانند بـابـایش کـریـم ابن الکریم است

بین دعـاهـایش غـریبه هم سهیم است           بابای سلطان خـراسـان از قـدیم است

دارد دمی مـثـل مسیـحـا کـظم غیظش

عبد خدا می سازد او با کـظم غیظش

از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده           تحت لـوای خـویش ما را حـفظ کرده

در سینه اش عـلـم خـدا را حفظ کرده           اعـجـازهـای انـبــیـا را حـفـظ کــرده

با یک نگاهش زیر و رو شد بُشرحافی

مجذوب حُسن خُلق او شد بُـشر حافی

آری وقــار او وقــار دیــگــری بــود           اکـسـیـر عـلـم او عـیـار دیـگـری بود

هر احـتـجـاجش افـتـخـار دیگری بود           تـیـغ کـلامش ذوالـفـقـار دیـگری بود

مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود

در هرسؤالی پاسخش دندان شکن بود

گلبـرگ های یـاس را پـژمـرده بـودند           از بس که آقا را شکـنـجه کرده بودند

پا را دگـر از حد فـراتـر بُـرده بـودند           رقـاصه ای را پـیـش او آورده بـودند

ذکر الهی را عـجب محسوس میگفت

«سبحانکَ»«قدّوس»«یا قدّوس» میگفت

یک بار نه ... بلکه هزاران بار افـتاد           در لـحـظـۀ بـرخـاسـتـن بـسـیار افـتاد

دسـتـش ز روی شـانـۀ دیــوار افــتـاد           آن لحـظـه یـاد مـادرش انـگـار افـتـاد

زنـجـیرها تاب و تـوانش را گـرفـتـند

یک عـدّه ای نامرد امـانـش را گرفتند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده           زیر عـبـای خـویش ما را حـفظ کرده

اینکه گفته می شود در آخرین باری که امام کاظم علیه‌السلام زندانی شدند چهارده سال طول کشید استناد روایی و تاریخی وجود ندارد بلکه تاریخ صحیح چهار سال است زیرا همانطور که در صفحات ۵۰۷ جلد ۲ اصول کافی و ص ۲۰۶ جلد ۴۸ بحارالانوار و ص ۱۵۳ ج ۳ منتهی الآمال هم آمده است هارون الرشید ملعون در سال ۱۷۹ هجری امام را دستگیر و از مدینه به بصره و سپس به بغداد تبعید و زندانی کرد و امام علیه‌السلام را در سال ۱۸۳ به شهادت رساند که مدت زندانی بودن چهار سال می شود! البته شاید بتوان گفت که مجموع زندان های متعددی که حضرت در ایام خلافت غاصبانه خلفای مختلف در مدت حیات پُر برکتشان رفتند چهارده سال بوده باشد که البته در این خصوص نیز تصریح تاریخی وجود ندارد. جهت اگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

آقای مـا در کـنـج زنـدان چـارده سال           محروم از خورشید تابان چـارده سال

آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال           مثل هزاران سال بود آن چـارده سال

«خلّصنی یارب» گفتنش ازحد گذشته

پـیـداست در زنـدان به آقـا بـد گـذشته

در بیت زیر نیز مغایرت روایی وجود دارد زیرا در روایت آمده است کنیزی را برای امام فرستادند نه زن بدکاره ای را؛ جهت اگاهی بیشتر مراجعه شود به قسمت روایات تاریخی همین سایت

پا را دگـر از حـد فـراتـر بُـرده بـودند           بـدکـاره ای را پـیـش او آورده بـودنـد

مطالب مطروحه در بند زیر مستند نیست و مغایرت روایی وجود دارد لذا خذف شد؛ زیرا بر اساس روایت شیخ صدوق؛ شیخ مفید و دیگران ( کمال الدین ج ۱ ص ۳۷؛ شیخ صدوق عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۹۱؛ ارشاد شیخ مفید ج ۲ ص ۳۰۲، الغیبه شیخ طوسی ص ۳۱، عمدة الطالب ص ۱۸۵، بحارالانوار ج ۴۸ ص ۲۳۴، منتهی الامال ص ۱۵۳۹)  سندی ملعون علیرغم غل و زنجیر کردن حضرت به گونه ای عمل کرده و زهر به امام خورانیده بود که همه فکر کنند امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند و حتی برای این کار افرادی را حاضر می کرد و با مشاهدۀ بدن حضرت که آثار جراحتی بر آن نبود شهادت می دادند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است؛ البته عبارت ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ در صلوات خاصه حضرت آمده که به معنی ساق کوفته شده با حلقه های آهن است نه اینکه پای حضرت شکسته باشد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آقای ما در سینه اش دردی کهن داشت           هر شب نگهبانی پلید و بد دهن داشت

رنگ کبود و زخم هایی بر بدن داشت           از بس که زندان بان او دست بزن داشت

صبرش به زیر تازیانه ها محک خورد

مانند زهرا مادرش خیلی کتک خورد

در بند زیر نیز ضمن اینکه مغایرت روایی وجود دارد شأن و جایگاه اهل بیت هم متاسفانه حفظ نشده است لذا حذف گردید. همانطور که شیخ صدوق و دیگر علما در صفحات ۹۳ جلد ۱ عیون اخبار الرضا و ۳۸ جلد ۵ کمال الدین و ۲۲۷ جلد ۴۸ بحارالانوار نقل کرده اند امام را بر تابوتی قرار داده و بر دوش ۴ شرطه قرار دادند و....، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید؛ ، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید

یک تـخـتــۀ در عهده دار بردنش بود           هر چند که زنجیرها دور از تنش بود

امـا هـنـوز آثــار آن بر گـردنـش بـود           شکـر خـدا که بـر تنش پیـراهنـش بود

دیـگـر سـر او زیـر دست و پـا نیـفتاد

بر دخـتـر او چـشـم خـیـلـی هـا نیفـتاد

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

قلبی که به دست غصه ها زنجیر است            مانـنـد هــوای سـامـرا دلـگـیر است

آقــای جــوان شـهــر غــم هـا دیـگـر            از شـدّت ظـلم این زمانه پـیـر است


زخـمی شـده از زهـر، گـلـوی مـولا            زهـری که به بُرّندگی شمـشیر است

یـک مــادر قــد خـمــیـده از راه آمـد            بالای سـرش نشست...اما دیـر است

انـگـار که زخـم چـهـره را می بـیـنـد            چشمان ترش محو همان تصویر است

یک کـربـبـلا عـطـش بـرایش مـانـده            نـوشـیدن آب هـم که بی تاثـیـر است

نـیـمه شب سـامـرا و دوری...انگـار            این غصه به آه هرشب من چیره ست

ما را به دعـای خیر خود مهـمان کن            آقـا نـفـس حـق شـمـا اکـسـیـر اسـت

: امتیاز

شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام

شاعر : محمد بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تنهـا نه اینکه بر تن تو جـامۀ عـزاست           حتی سیـاه پوش غمت سُـرّ من رئاست

غم، واژه ای که بیشتر از هر کس دگر           با چـشم هـای دائـم الأشـک تو آشنـاست


تنهـا، غریب، گـوشـۀ سـرداب خـانه ات           بر گونه هایت اشک عزای پدر رهاست

ایـن روزهـا اگـر کـه نـداریـد زائــری           ما را به سامرا ببر، اینجا پر از گداست

انــگــار مــاتــم تــو تــمـامـی نـدارد و           هر روز، سینۀ تو به یک داغ مبتلاست

تـو سـوگـوار خـانـۀ آتـش گـرفــتــه ای           اما شکستن تو در این داغ، بی صداست

مثل هـمـیـشه آخـر شعـرم رسید و بـاز           دستم به دامن تو و امضای کـربـلاست

: امتیاز